در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «باغ آلبالو» به کارگردانی «علی فتوحی» حاضر در فجر 38

تفرج و تفنن در سطح قصه

ایران تئاتر - عبدالرضا فریدزاده :در اجرای چنین اثر اندیشمندانه­ ای تک تک شخصیت‌­ها و یکایک ابعاد و ویژگی­‌هایشان، موقعیت فراگیر و موقعیت­های فرعی که به آن پیوند می­خورند، رویداد اصلی و خرده­ رویدادهای مرتبط با آن، باید با تیزبینی کامل توسط کارگردان و بازیگران و عوامل نمایش شناخته و تحلیل شوند تا بر صحنه نمود لازم و کافی را داشته باشند.

به گزارش ایران تئاتر؛ در همان دقایق آغازین اجرا بحث میان استانیسلاوسکی و چخوف بر سر کمدی یا تراژدی بودن متن «باغ آلبالو»، به هنگامی که استانیسلاوسکی قصد اجرای آن را داشته است، به ذهن متبادر می‌شود. نویسنده­ بزرگ متن خود را کمدی می­دانسته و کارگردان و تئوریسین بزرگ اصرار بر تراژدی بودن آن می­ ورزیده است. سرانجام هم این چخوف است که استدلال استانیسلاوسکی را می­ پذیرد تا وی اجرایی کمدی – تراژیک (یا تراژی – کمیک) از اثرش عرضه کند.

این بحث ثبت شده در تاریخ، نیمی از تکلیف متن و مسیر تحلیل و تفسیرش را (نیم افزون­ ترش) معین کرده است. اما کارگردان محترم تبریزی فارغ از آن بحث و انبوه تحلیل­ ها و تعبیرات تئوریک دیگر در مورد این شاهکار جاودان نمایشنامه­ نویسی روسیه و جهان، آن را در یک لایه و پوسته­ کمیک، تحلیل و اجرا کرده است. به عبارت دیگر متنی که یکی از متفکرانه­ ترین متون دنیاست در اجرای او به صورت یک قصه­ برای غفلت از اندیشه و ­ با هدف سرگرمی و خوش‌باشی و «دمی بی غم به سر بردن!» از کار درآمده است. 

کل قصه و ساختمان متن از این قرارند:   

بازماندگان خانواده­ای اشرافی از رده­ ملاکین بزرگ روسیه­ پایان قرن نوزدهم در آستانه­ تغییر و تحولی تاریخی و اجتماعی و اقتصادی، به ورشکستگی مالی و دیگر تبعات اضمحلال طبقه­ خویش _ که خود قادر به درک آن نیستند _ دچار آمده­ اند. اینان در حالی که با محافظه­ کاری افراطی و مطابق عادات و تربیت خود، به حفظ روابط و آداب و خصایل و تفکرات پوشالی طبقه­ شان سخت پایبندند، از خارج به روسیه بازگشته و در تنها مایملک خود یعنی باغ آلبالویی که از وسیع­ترین و زیباترین و بارآورترین ییلاقات روزگار است، ساکن می­ شوند. این باغ استعاره­ طبقه­ در حال زوال اشراف است و در وجه فراگیرتر نماد روسیه­ آن دوران است که در معرض تغییر ناگزیر بر مبنای اقتضائات روز جهانی قرار گرفته است. بناست شاه‌راهی از این باغ بگذرد که نتیجه­ اش از دست رفتن آن خواهد بود (استعاره­ وضعیتی نوین و در حال استقرار). بزرگ خانواده و مالک باغ زن بیوه­ هوسبازی‌ست که مایملک باقی­مانده را تنها به شکل پول می­‌بیند. البته نه پولی برای مصارف مفید و بنیادین که خانواده را با تحول تازه همسو کند، بلکه برای پرداخت قروضی که نتیجه­ ول‌انگاری و هوس­رانی و تبعیت از ریا و ظاهرسازی و ریخت و پاش­های اکتسابی و موروثی او و اعضا خانواده است که همگی انگل­ وار به مکیدن شیره­ جان درختان باغ مشغول بوده­ و هستند. طی فراز و نشیب­های پخته و تکنیکی که با ریتم برونی آرام و ریتم تپنده­ درونی رخ می­دهند، باغ آلبالو از کف زن ورشکسته و ناگزیر درآمده و نصیب یکی از خریداران متعددش می­شود. این خریدار از دیرباز برای خانواده­ مقروض در حال زوال آشناست: "لوپاخین" که اجداد و والدینش نسل در نسل برده و نوکر همین خانواده­ اربابی بوده­ اند و خود در همین باغ بزرگ شده است. این پسر با سال­ها تلاش و قناعت اندوخته ­ای فراهم کرده و از جنبه­ مالی در حدی­ست که خانواده­ اربابی جهت قرض گرفتن به او رجوع می­کنند و البته او قدر اندوخته­ خود می­داند و نم پس نمی­ دهد. لوپاخین به وضعیت اقتصادی مسلط است و بازار و رویدادهای جدید را می­شناسد، پس راهکاری هم برای حفظ باغ (که علقه­ عاطفی به آن دارد) و نجات اربابان سابق خود از اضمحلال کامل ارائه می­ دهد. اما آنان که از اوضاع نوین غافل‌ند حرفش را نمی­ پذیرند. لاجرم او به دلیل کشش عاطفی‌اش به باغ اربابی، در حراج آن شرکت کرده آن را حتی به نرخی بالاتر از ارزش حقیقی می­ خرد. این مالک جدید شخصا به عادت توسری­ خوری و عقده­ مندی حاصل از توسری­هایی که خود و اجدادش خورده­ اند و به خصایل دیگری که دوران بردگی و کودکی در او تثبیت کرده، معترف است. این خصایل و عقده ­ها چنان­که خواهیم دید، در آینده­ او و سرنوشت باغ (روسیه) تاثیر قاطع خواهند داشت. اما تاثیر و نتیجه­ یکی از آن­ خصایل، یعنی عادت وی به سرکوب عواطف و امیال خود را خیلی زود مشاهده می­ کنیم؛ که عبارت است از ابراز نکردن عشقش به دختر ارباب. آن دختر نیز به لوپاخین علاقمند است اما غرور اربابی و تظاهر به نجابت و وقار مانع پیش­قدم شدنش در ابراز عشق می­شود. مادر دختر که گویی اوضاع تازه را اندکی دریافته است، چندبار می­کوشد که دو عاشق را به هم پیوند دهد بخصوص که لوپاخین حالا دیگر وضع مادی خوبی دارد و دخترش در ازدواج با او از زوال مطلق نجات خواهد یافت و در باغ پدری هم خواهد ماند و به عنوان همسر ارباب تازه، سلطه­ای را که به آن عادت دارد بر دیگران اعمال خواهد کرد. نهایتا دختر پایبند سنت طبقاتی، پیش­قدم نمی­شود. لوپاخین طبق عادت بردگی عشق خویش را سرکوب می­کند و دختر با مادر و کسان خود، دل­شکسته و غمناک به خارج می­رود. چنین است که از دیدگاهی استعاری، پیوند طیف مالکان جدید باغ که به هر روی یک پا از اربابان اشرافی پیشین مثبتترند، با خانواده­ اربابی سابق منتفی می­گردد. اکنون دیگر به عهده­ ذکاوت و تحلیل و تفسیر تماشاگر است که چگونگی اتفاقات آینده را به فراست دریابد. او باید شناخت و آگاهی خویش از تحولات و انقلاب­ های جهان را ـ که نمونه­ شان یعنی انقلاب کمونیستی روسیه را چخوف در این متن با تاریخ­ نگری تیزبینانه پیش­ بینی نموده ـ به کار بندد و دریابد که رفتار و رابطه­ طیف تازه­ صاحب باغ با جامعه، ابتدا می­ تواند مطلوب باشد زیرا این «تازه به دوران رسیدگان» خود  فرودست بوده و فرودستان را درک می­ کنند و نیز باید دریابد که این طیف تا همیشه عقده­ ها و خصایل خویش را با خود حمل خواهد کرد. تاریخ نشان داده که مالکیت اینان در دوره ­های گوناگون بر هر «باغ آلبالو»یی چندان مثبت و مبارک از کار درنیامده است. ابتدا به دلیل شرایط پیشین خویش، فرودستان را رعایت کرده­ اند، اما قدرت و ثروت حاصل از مالکیت، که در شرایط جدید مرتب افزایش هم می ­یابند، وسوسه­ سلطه­ تمام عیار بر همان فرودستان را در آنان تقویت خواهد کرد. در راستای اعمال سلطه­ بیشتر ابزار لازم را هم در اختیار خواهند داشت. یعنی اولا نقاط ضعف فرودستان را که خود قبلا تجربه کرده ­اند می­شناسند. ثانیا راه سواستفاده از نقاط ضعف آنان را از کردار اربابان پیشین خویش آموخته ­اند؛ ثالثا اعتماد اولیه­ فرودستان به اینان (به سبب آن­که هم­ سنخ خود می ­پندارندشان) راه را برای استحکام پایه­ های سلطه­ هموار می­سازد.

می‌­بینیم که چخوف بزرگ با چه هوشمندی توانایی، عقبه و عاقبت شخصیت‌­های درام خود را بررسی و ترسیم کرده و ذهن مخاطب را با چه دقتی به سمت دریافت­های عمیق و بنیادین هدایت می­کند. او در «خطوط سفید» متن‌اش، نسبت به خطر شکست و سقوط تحولی که به واسطه­ آن امید تعالی یک جامعه می­رود، هشدار جدی می­دهد. مهم آن­که چخوف این­همه را خود به عنوان «متکلم وحده» به تنهایی گوشزد نمی­کند بلکه ذهن و بینش مخاطب خود را نیز در تکمیل متن هشدار خویش، آن­گونه که دیدیم سهیم می­سازد. راز ارتباط علاقمندانه­ مخاطبان با متون این نویسنده­ توانا نیز در همین اهمیت و احترامی نهفته است که او برای درک و فهم و دانش و بینش آنان قائل است. عملا هم انقلاب کمونیستی روسیه که با فاصله­ ای از نگارش این نمایشنامه به وقوع پیوست، پیش­بینی خردمندانه­ او را (اگر نگوییم پیش­گویی) تایید نمود: انقلابی که علیرغم تمام تلاش­ها و تبلیغات عظیم، سر و ته­ اش به بیش از هفتاد سال نرسید. «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار». عاقبت نامیمونی که تماشاگر با تحلیل استعاری و نمادگرایانه­ شاهکار چخوف، و با بهره­ یابی از نشانه­ های روشنی که نویسنده در مسیر درک و دریافتش تعبیه کرده، برای «باغ آلبالو» به مثابه یک جامعه­ تحول­ یافته حدس می­زند، گفته مهم کارل مارکس را به یاد می­ آورد که (نقل به مضمون): تفکر اشخاص ممکن است متحول و عوض شود، اما خصلت­‌ها در وجود آدم­ها پابرجا می­ مانند و تغییر نمی ­یابند. آن­گونه که شرح داده شد، همین تغییر نیافتن و تثبیت­ شدگی خصایل، که از نظر بسیار کسان ممکن است بی­ اهمیت تلقی شود، می­تواند منشأ انحراف اساسی در اهداف تحولات بزرگ اجتماعی باشد.

در اجرای چنین اثر اندیشمندانه­ ای تک تک شخصیت­ ها و یکایک ابعاد و ویژگی­ هایشان، موقعیت فراگیر و موقعیت‌­های فرعی که به آن پیوند می­ خورند، رویداد اصلی و خرده­ رویدادهای مرتبط با آن، باید با تیزبینی کامل توسط کارگردان و بازیگران و عوامل نمایش شناخته و تحلیل شوند تا بر صحنه نمود لازم و کافی را داشته باشند. کم­ترین سهل­ انگاری در هریک از موارد، آسیبی به اثر خواهد زد که همانند بازی دومینو، سبب آسیب­های چند و چندین برابر بر همه­ اجزاء و ارکان اجرا خواهد شد و آن را به هرز و فنا خواهد برد. اجرای «علی فتوحی» مجموعه­ ای از آسیب­هایی­ست که ذکر اشاره­ وارشان هم باعث تطویل و تفصیل بسیار خواهد بود. پس تنها به پاره­ ای از آن­ها بطور گذرا می­پردازیم:

تمام "شخصیت­"های دقیق و ساختارمند و چندبعدی متن، عملا به «تیپ»های تک ­بعدی تبدیل شده ­اند. در این میان سن لوپاخین، فرزند عاشق برده­ های پیشین خانواده­ اربابی، که از اصلی­ترین شخصیت­‌هاست به بیش از دو برابر افزایش یافته و سبب تهی شدن یکی از تم­ های مرکزی اثر یعنی «عشق»، از معنا و تاثیر دراماتیک گردیده است. از دیگر نقش­ های بسیار مهم و بسیار تاثیرگذار در قصه­ متن و پیشبرد دراماتیک آن، جوان "همواره دانشجو"یی­ست که خلاف نقش آگاهی­ بخش خود، با پرت بودن از مرحله و حرّافی­های بیهوده، تاثیری منفی وغافل­ کننده دارد و نمونه­ بارز روشنفکرانی­ به شمار می­ آید که از فکر و روشنایی جز بی­فکری و ظلمت با خود حمل نمی­ کنند و در هر جامعه ای هم نظایرش به صورت یک رده­ اجتماعی وجود دارد. این شخصیت که به دلیل حضور روشنفکران تهی­ مغز در روسیه­ زمان چخوف نمونه­ اش در بسیاری از آثار وی موجود است ازعوامل مهم تأمین طنز عمیقِ درونی و پخته­ چخوف است که بر صحنه­ این اجرا حتی پوسته ­ای از آن را مشاهده نمی­ کنیم و تحلیل و ایفای بازیگرش آن­قدر ناصحیح است که حذف وی از بازی کم­ترین خلا ایجاد نخواهد کرد. نقش مستخدم و نوکر پیر هم از نقش‌­های ساختارمند و زیبا و گیرایی­ست که هر بازیگری آرزوی بازیش را دارد اما آنچه از این نقش بر صحنه می­بینیم تنها موجب دریغ و حسرت بر قلم توانای نویسنده می­شود. علاوه بر هدایت­‌های سطحی و سردستی کارگردان، بازیگران هم همگی در هویت­ زدایی از شخصیت‌ها، از هیچ چیز منجمله آروغ، عطسه، سرفه، سکسکه، تکیه­ کلام بی‌اثر و خنک، حرکات و میمیک بسیار غلوآمیز، دفرماسیون فیزیک و چهره و اعضاء، اشارات و کنایات قبیح در کلام و کردار، شتاب غیرمنطقی حرکات، صداسازی آزارنده، و حتی تجسم قضای حاجت در مرکز صحنه و امثالهم مضایقه نکرده ­اند. اغلب موارد از این­ دست تنها با هدف خنده ­گیری از تماشاگر انجام می­شوند. بر این­ها بیفزاییم تخاطب­های مستقیم بازیگران با تماشاگران را با کلیشه­ ای‌ترین شیوه­ کاربرد فاصله­ گذاری، حضورشان در میان تماشاگران و دادن خوراکی و بگو و بخند با آن­ها، شکستن اتمسفر و ارتباط­های نالازم با گروه موسیقی زنده­ نمایش، مخلوط­ سازی رئالیسم و سورئالیسم در طراحی‌صحنه، خارجی بازی با به­کارگیری کلیشه­ علایم رفتاری افراد خارجی به شکل چند دهه قبل در مدارس شهرستان­ها و امثال چنین مواردی که در ترافیکی متراکم در پی یکدیگر ردیف شده­اند (نمی­گوییم تلفیق و ترکیب، زیرا ترکیب و تلفیق هنری از منطق و ضرورت و ایده­های زیباشناختی فراهم می­آیند و منجر به ایجاد یا ارتقا "فرم" می­شوند: چیزی که در این اثر نشانی از آن نمی­یابیم).

از تداخل فضاهای داخلی و خارجی بهره ­ی کارآمدی گرفته نمی­ شود. گاه تداخل دیالوگ­‌ها ایجاد "شلوغ  پلوغی" می­کند. در مواردی دیالوگ‌­ها در صدای بلند موسیقی گم می­شوند. گریم در مواردی بدون ضرورت بسیار غلوآمیز است و در مواردی غایب. هندسه­ حرکتی آشفته است و فارغ از ایجاد تابلوها یا فرم­های موثر. خطوط این هندسه تنها برای تقسیم فضاها و نقاط بین بازیگران استفاده می­ شوند، و بر مبنای این هدف ـ که هدف ثانوی طراحی حرکات است ـ بسیاری از آن­ها را می­توان با خطوط دیگر معاوضه کرد. حد و مرز فضای اکت‌ها که با نورپردازی مشخص شده ­اند، گاه رعایت نمی­ گردند. دیدن درون اتاق بسته از پشت درختی در فضای باغ و شنیدن گفتگوهای درون اتاق از آن­جا، بی‌آنکه درخت مشرف به اتاق باشد یا اتاق دارای پنجره، خطای بارز است. مکررا در دیالوگ­ها به اتاقی در درون دکور اشاره می­شود که عملا وجود ندارد.

به موسیقی زنده­ این اجرا و سه نوازنده­ جوانش باید قطعا امتیازی مثبت داد که تم­ ها و ملودی‌­ها مناسب فضای جغرافیایی قصه را با تسلط نسبی عرضه می­دارند.




مطالب مرتبط

پیشکسوت تئاتر تبریز مطرح کرد

ابراهیم عباسعلیزاده: روند برگزاری اولین روز جشنواره سهند مطلوب بود
پیشکسوت تئاتر تبریز مطرح کرد

ابراهیم عباسعلیزاده: روند برگزاری اولین روز جشنواره سهند مطلوب بود

پیشکسوت عرصه تئاتر تبریز روند اجرای نخستین روز از برگزاری جشنواره تئاتر مناطقه‌ای سهند در تبریز را مطلوب دانست و با ابراز امیدواری درباره توسعه امکانات در تئاتر استان‌ها گفت امید که شاهد موفقیت‌های بیش از پیش باشیم.

|

پیام مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان‌شرقی به جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند

پیام مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان‌شرقی به جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان‌شرقی، در پیامی به مناسبت برگزاری جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند در تبریز، نوشت آنچه که امروز به عنوان هنر تئاتر متبلور شده و به منصه‌ ظهور رسیده، به واقع ثمره‌ اندیشه‌ انسان‌هایی فرهنگ مدار است که باورهای الهی،‌ انسانی و اجتماعی را ...

|

پیام استاندار آذربایجان‌شرقی به جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند

پیام استاندار آذربایجان‌شرقی به جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند

استاندار آذربایجان‌شرقی، در پیامی به مناسبت برگزاری جشنواره تئاتر منطقه‌ای سهند در تبریز، این رویداد را محلی برای نمایش تنوع و تعدد نگرش‌ها و ‌اندیشه‌ها دانست که فضایی مناسب را فراهم می‌کند تا اصحاب هنر در کنار هم قرار بگیرند.

|

گفت‌وگو با حسین اصل عبداللهی، مدرس، نویسنده و کارگردان تئاتر

برای شناخت بهتر، انسان را در پرانتز قرار دادم
گفت‌وگو با حسین اصل عبداللهی، مدرس، نویسنده و کارگردان تئاتر

برای شناخت بهتر، انسان را در پرانتز قرار دادم

حسین عبداللهی، مدرس و کارگردان تئاتر با نقل این جمله هوسرل که «برای شناخت هر پدیده‌ای، باید آن را در پرانتز قرار بدهیم»، می‌گوید برای شناخت و گذاشتن ذات انسانی در بوته آزمایش، در نمایش «پرانتز باز انسان پرانتز بسته»، وجود و ماهیت انسان را در پرانتز قرار داده است.

|

نظرات کاربران