نقدی بر آثار سیامین جشنواره تئاتر استانی آذربایجان شرقی
تقابل جنایت و عشق در « آسمان روزهای برفی»
نمایش « آسمان روزهای برفی» به نویسندگی محمد چرم شیر و کارگردانی سیامک افسایی و بازی وی و محدثه حیرت در قالب سی امین جشنواره تئاتر استان آذربایجانشرقی به اجرا در آمد.
به گزارش تئاتر آذربایجان شرقی، نمایش در فضایی ناشناخته اتفاق میافتد و زندگی دو خلافکار را به نمایش میگذارد که از فقر و بیچارگی به دزدی دست میزنند، اما ناخواسته دچار جنایت میشوند، اما آنچه داستان را پیش میبرد، علاقه این دو خلافکار به یکدیگر در فضای سخت اجتماعی است.
چرمشیر در شرایطی نابرابر و در فضایی چندشآور و جنایتخیز، عشق را برای دو کاراکتر خود به ارمغان میآورد، به نوعی دو شخصیت نمایش باید احساس را نیز همراه با شرایط سخت مالی و روحی و روانی تجربه کنند.
در «آسمان روزهای برفی» مانند برخی دیگر از آثار چرمشیر با داستانی یک خطی روبهرو هستیم که هرچند ظاهرش ساده است، اما نگاهی عمیق به جهان و آدمهایی دارد که قربانی شرایط روز جامعه خود شدهاند. شاید هم قربانی جبر جغرافیایی در سرنوشتی نامعلومی که خلأ روحی و روانی بسیاری برای آنها بهوجود آورده است.
تقابل جنایت و عشق که در این نمایش وجود دارد، در رویارویی دو کاراکتر شکل کاملتری پیدا میکند،
سیامک افسایی به کدها و نشانههای مفهومی متن چرمشیر توجه دارد. بهطور مثال هر دو خلافکار زن و مرد داستان نمایش از مادرانشان سخن میگویند. مادر یک نشانه است؛ مادری که همه چیز را به یاد میآورد و مادری که هیچ چیز را به یاد نمیآورد. مادر نماد زایش این دو خلافکار است که در بیان دیالوگهای آن دو نمود پیدا می کند و خیلی از نشانههای دیگر.
افسایی در «آسمان روزهای برفی» در ایجاد فضای درونی آدمهایش موفق است و به همین دلیل است که خودکشی مرد هم، باورپذیر و تاثیرگذار است. در اجرا، عشق در بستر داستان مخاطب را درگیر میکند، بنابراین ماجرا به سمت روانکاوی شخصیتها در آن وضعیت اجتماعی میرود. افسایی به نشانهها توجه کرده و در اجرا به تقابل درونی و بیرونی آنها با همدیگر پرداخته است. او در شکل دادن تنهایی آدمهای نمایش خود موفق است و هم پسر و هم دختر در فضاهای جداگانه به ارائه حالات درونی خود میپردازند.
کارگردان هرچند برای طراحی نمایش «آسمان روزهای برفی» به سمت فضاسازیهای اکسپرسیونیستی میرود، اما به غیر از چند نشانه آن هم در طراحی صحنه، فقط به این سبک نمایشی نزدیک میشود و بهنوعی هم در شکلگیری میزانسنها و حتی وجود برخی آکسسوارهای صحنه و نوع بهرهگیری از آنها در فضاسازیهای نمایشی به سمت شکلگیری یک نمایش در فضای فانتزی میرود. این فضای فانتزی با دنیای ناشناخته نمایش همخوانی دارد و در شکلگیری مفاهیمی که گفته شد -عشق و جنایت- موفق عمل میکند.
نمایش آسمان روزهای برفی در دقایق اولیه با ریتمی کند شروع میشود ولی در میانه و اواخر نمایش صحنهها ریتم و ضرباهنگ مناسبی پیدا می کند .
یک تخت دو طبقه که گاه به عنوان میز و میز بیلیارد استفاده می شود، صحنههایی را نشان می دهد که میخواهند تقابل میان دو کاراکتر را بیان کنند.
و در نهایت محدثه حیرت و سیامک افسایی -دو بازیگر این نمایش- که از دو نسل متفاوت بازیگران استان هستند، حضور موفقی در ارائه شخصیتهای خاکستری خود دارند. آنها به خوبی دو کاراکتر را که نه سیاه و نه سفیدند، شکل میدهند.
آدمهایی که به خاطر چند ساندویچ و مقدار کمی پول برای گذران زندگی، دست به دزدی میزنند؛ مانند همه آدمهایی که شاید گاهی اشتباه کنند و در دام جنایت بیفتند. آنها نقش آدمهای احساسی را در شرایط سخت اجتماعی به خوبی بازی میکنند و بروز احساسات این آدمهای خاکستری در پایان نمایش شکل عاشقانهای به خود میگیرد.