به مناسبت اجرای نمایش «شایعات»
این خندهدارترین نمایشنامهی دنیاست
آدمها لالت میکنند و میپرسند چرا حرف نمیزنی؟! / این خندهدارترین نمایشنامهی دنیاست 2
آدمها لالت میکنند و میپرسند چرا حرف نمیزنی؟! / این خندهدارترین نمایشنامهی دنیاست 3
چندین جایزه از آکادمی آمریکا، برندهی جایزهی معروف پولیتزر و برندهی جایزهی بزرگ تونی! معروفترین نمایشنامهنویس آمریکایی، سرشناسترین نمایشنامهنویس جهان در برادوی و تنها نمایشنامهنویسی که تالاری به نام او در برادوی ثبت شده است: ماروین نیل سایمون!
اکبر شریعت ، نمایشنامه نویس و منتقد؛ شاید شایعات بهترین نمایشنامهی نیل سایمون نباشد ولی بیشک مهمترین المانهای تماتیک نمایشنامههای او را دارد: تمسخر جامعهی آمریکایی و مخصوصا آدمهای متعلق به طبقهی مرفه! طبقهی بورژوایی که با داشتن رفاه مالی و دور ماندن از غم نان، دغدغههای مسخرهای برای خود تراشیده است.
نمایشنامهی شایعات دقیقا دربارهی آدهای این طبقه است. آدمهایی که یا درگوشی دربارهی دیگران اظهارنظرهای تمسخرآمیز میکنند و یا نگران اظهارنظرهای دیگران دربارهی خود هستند: “چهار خانواده از طبقهی مرفه در خانهی دوستشان که معاون شهردار است مهمان هستند. صاحبخانه به دلیلی نامعلوم به گوش خود شلیک کرده است و هر کدام از خانوادهها برای اینکه از تبعات شایعات مصون بمانند سعی در لاپوشانی دارند.”
سایمون به عنوان متخصص خلق موقعیتهای کمیک، در شایعات هم موقعیتی فراهم میکند تا شخصیتهایش(که با دقت انتخاب شدهاند) ذات حقیقی خود را بیرون بریزند. شخصیتهای او (وکیل، مجری برنامهی آشپزی، کاندید نمایندگی مجلس و…) هر کدام دلیلی برای پنهانکاری و ترس از شایعهپردازی دارند. نکتهی جالب اینکه، هر کدام از این شخصیتها در عین ترس از شایعهسازی دیگران دربارهی آنها، خودشان شایعهساز و شایعهپراکن هستند! بنیان شایعات دقیقا همین نکته است: آنان که از شایعه میترسند خود شایعه سازند.
شایعات اولین کار کمدی علی پوریان است. او به عنوان یکی از مهمترین کارگردانان تئاتر تبریز(که تجربههایی در نویسندگی و بازیگری نیز دارد) بیشتر به عنوان کارگردانی که نمایشهای جدی کار میکند شناخته شده است.
مخاطبان جدی تئاتر تبریز آثاری همچون پدر، باغوحش شیشهای و آنتیگون او را به یاد دارند. این آثار جدی، وزین و تراژیک که خواهینخواهی تصوری از پوریان را خلق میکند و انتظاراتی را به وجود میآورد. همین انتظارات، باعث میشود که حداقل برخی از مخاطبان تئاتر پوریان، از شایعات به عنوان یک تئاتر سراسر کمدی، دل خوشی نداشته باشند.
مخاطبان تئاترهای جدی(غیر کمدی) که میتوان آنها را مخاطب خاص تئاتر نام نهاد، بر خلاف مخاطبان به اصطلاح عام، چندان دل خوشی از طنز و کمدی ندارند. هر چند شاید آنها این مسئله را انکار کنند و مدعی شوند که طنز و کمدی میتواند جدی باشد و انتظارات آنها را برآورده سازد ولی، اساسا تاریخ تئاتر و حتی سینمای ایران از آثار طنز یا کمدیای که جدی گرفته شود تهیست.
حتی در ادبیات نیز میتوان چنین نگرشی را یافت. آثار مهم و تاثیرگذار تاریخ ادبیات نوین ما اغلب آثاری اخمو، جدی و تراژیک هستند. چند اثر طنز یا کمیک میتوان از ادبیات مدرن ایران نام برد که بر قله نشسته باشند؟! تاریخ سینمای ایران را اگر زیرورو کنیم به ندرت میتوان اثری طنز که جدی گرفته شده است را پیدا کنیم. قلههای تئاتر ما هم بیضایی و رادی و ساعدی هستند که چندان علاقهای به طنز و کمدی نداشتهاند.
معلوم نیست که هنرمندان به خاطر جدی نگرفته شدن طنز و کمدی از طرف مخاطبان از آن گریزان بودهاند یا رویکرد هنرمندان چنین ذائقهای را در مخاطبان پرورش داده است. در عین حال نمیتوان این اخمو بودن را به تاریخ سراسر تراژیک ما که سرشار از اعدام و زندان و قحطی و دیکتاتوری و… بوده نسبت داد چرا که تاریخ غرب هم کم از این بلایا نداشته است.
دلایل این مسئله هر چه باشد برخلاف ادبیات و تئاتر و سینمای غرب که آثاری شاخص در قلههای هنرشان میدرخشد، تئاتر، سینما و ادبیات ما در عرصهی طنز و کمدی روزبهروز نحیفتر میشود. هنرمندان قَدَر ما با خالی کردن عرصهی طنز آن را به نابلدانی واگذار میکنند که با آثار سطح پائینشان، طنز و کمدی را بیش از پیش به ابتذال میکشند و نتیجهای که پدیدار میشود این است: طنز روزبهروز سقوط میکند. فاصلهی بین ذائقهی مردم عادی با مخاطبان خاص و روشنفکران بیشتر و بیشتر میشود. اینها آن ها را به جهالت و ابتذال متهم میکنند و آنها اینها را به پزهای روشنفکرانه!
انشقاق و چند دستهگی یکی از مهمترین خصوصیتهای کشور ماست. بهانههای این مسئله از تفاوتهای زبانی و جنسیت گرفته تا پایتختنشینی و شهرستانی بودن را دربرمیگیرد. شما هر جا و هر طور که باشید توسط بخشی از مردم کشورتان به چیزی متهم هستید.
وقتی نویسندهی شاخصی همچون نیل سایمون به بلاهت و ابتذال و سادهانگاری متهم میشود دیگر چه جای بحث میماند برای دفاع از طنز و کمدی و جایگاه آن در آثاری ادبی هنری؟
شاید بتوان بخشی از طنز گریزی جامعهی مخاطبان خاص را نشات گرفته از تاثیرات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی حکومتها دانست. شاید بتوان احتمال داد که حداقل بخشی از ذائقهی این مخاطبان، بدون اینکه خود بدانند تحت تاثیر پارادایمی که آفریدهی دولت، حکومتهاست آفریده شده است وگرنه چطور میشود که مخاطبان خاص در بیرون از حوزهی هنر اهل مطایبه و شوخی باشند و برای مثال در صحنهی تئاتر آن را مبتذل بیابند؟ این مسئله فقط در مورد طنز صدق نمیکند.
همین مخاطبان خاص که در زندگی بیرونی خود به کرات از شوخیهای جنسیتی، فحشهای جنسی و… استفاده میکنند در صحنهی تئاتر به شدت به آن واکنش نشان میدهند.
نکتهی جالب اینکه اغلب همین فحشها وقتی در فیلمها و تئاترهای خارجی مورد استفاده قرار میگیرند طبیعی و معمول به نظر میرسند ولی وقتی در صحنهی تئاتر و سینمای ایران مورد استفاده قرار گیرند، زشت و نامعمول و بیادبانه ارزیابی میشوند! بر همین اساس آیا نمیتوان استدلال کرد که ذائقهی مخاطبان خاص ما هم مثل ذائقهی مخاطبان عام، نه آفریدهی خودشان بلکه تاثیر گرفته از عوامل خارجیست؟ که اگر آنها از طنز و کمدی گریزانند، به همان مقدار که مخاطبان عام بدان گرفتارند، به دلیل ذائقهایست که دستپرودهی خودشان نیست؟
برای مدتها طنز و کمدی و اساسا خندان دیگران در عالم هنر از طرف قدرت حاکمه چیزی اگر نه ممنوع ولی در محاق بوده است. بحث شوخی با جنسیت و مطرح کردن مسائل جنسی هم که به لطف سانسور کلا به تابو بدل شدهاند. تابوهایی که دیگر نیازی نیست متصدیان دولتی دنبالش باشند. خود همین مخاطبان خاص در مورد آن نقش ضابطین قضایی را بازی میکنند!!!
شاید شایعات علی پوریان ضعفهایی داشته باشد ولی نمایشی که نمایشنامهاش نوشتهی نیل سایمون است، در مورد یکی از مهمترین خصوصیات ما(و نه فقط آمریکائیها) یعنی شایعه حرف میزند، برخی از بازیگرانش از بهترینهای تئاتر تبریز هستند، کارگردانیاش لنگ نمیزند، از ریتم خوبی بهره میبرد و دکور و نورش چشمنواز است، چطور میتواند مبتذل باشد؟ شاید نگاه ما به طنز و کمدیست که مبتذل است، شاید ذائقهی برساختهی ماست که آن را برنمیتابد؟ شاید ما هم گرفتار همان جهلی هستیم که مخاطبان عام را بدان متهم میکنیم؟ و مگر آگاهی نداشتن به اینکه چرا چنین آگاهیای دارم جهل نیست؟ شاید به جای متهم کردن عوام بهتر باشد گاهی هم به خودمان، به آگاهیمان و به چرایی آگاهیمان فکر کنیم. خودانتقادی اگر مهمترین فاکتور روشفکران نباشد حداقل یکی از مهمترینِ آنهاست.
پ.ن: این روزها حال و هوای تئاتر شهر تبریز، به لطف دو اجرای قابل توجه در تئاتر شهر تبریز، همچون تمثیلی از زندگی ماست: در سالن اصلی، نمایش “شایعات” به کارگردانی علی پوریان و در زیرزمین، نمایشِ “تیغ کهنه” به کارگردانی یعقوب صدیقجمال در حال اجراست. اولی نمایشی کمدیست و دومی تراژیک و مگر نه اینکه زندگی ما ملغمهای از کمدی و تراژدیست؟ شاید که در سطح میخندیم ولی آنچه در زیر پنهان است درد است و درد است و درد!